بررسی تخصصی
روزی از روزها دارکوبی سرگرم نوک زدن به تنهی درختی بود. او چنان تندوتند نوک می زد که کار دست خودش داد. چرا که نوکش در شکاف تنه درخت گیر کرد.
بیچاره دارکوب هر کاری کرد نتوانست خودش را خلاص کند. همسایهی دارکوب عجول متوجه شد که از درخت دوستش صدایی نمی آید. پس برای باخبر شدن از حال همسایهاش به سمت درخت او پرواز کرد. هنگامیکه دارکوب همسایه گرفتاری دوستش را دید به فکر چاره افتاد. او ابتدا از سایر حیوانات کمک خواست ولی درنهایت…
صدای تقتقی که در بیشتر جنگلها شنیده می شود و تبدیل به ضرباهنگ اصلی آنجا شده همین صدای نوک زدن دارکوبها به درختان است.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.