بررسی تخصصی
روزی دخترک این داستان صاحب رازی شد. او از همان اول تصمیم گرفت نام رازش را آبی بگذارد. آبی شکل یک موجود خیالی بود.
موجودی که هم بزرگ بود و هم کمی ترسناک. آبی بیشتر مواقع همراه او بود. گاهی پشت سر دخترک میایستاد و دست روی سرش میگذاشت. در اتوبوس باعث میشد که دختر مضطرب شود و در زمین بازی احساس خجالت کند.
وقتی در مهمانی یا جشن تولد بود آنقدر نگران میشد که اصلا نمیتوانست شاد باشد چون آبی جوری مقابلش میایستاد که نمیتوانست کسی را ببیند، انگار میگفت: تو برو کنار تا فقط من باشم.
راز باعث شده بود که دخترک برای همه چیز اضطراب داشته باشد. خیلی هم تلاش میکرد که او را نادیده بگیرد. اما چگونه میتوانست موجود بزرگی را نادیده بگیرد که همهجا حضور داشت؟
این راز کمکم باعث شد نتواند خوب بخوابد. تا این که یک روز فکری به ذهن دخترک رسید و بعد برایش اتفاقی افتاد.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.